مصاحبه با یک فارغ التحصیل دانشکده محیط زیست دانشگاه تهران

ساخت وبلاگ

خب، نوبتی هم که باشه، نوبت میرسه به یه مطلب مصاحبه نیلوبلاگ دوستانه با یکی از مطلب فارغ نیلوبلاگ مطلب التحصیل نیلوبلاگان مطلب دانشکده نیلوبلاگ مطلب محیط نیلوبلاگ مطلب زیست نیلوبلاگ مطلب دانشگاه نیلوبلاگ خودمون، یعنی دانشگاه مطلب تهران نیلوبلاگ.... دلیل مصاحبه هم که هیچی، یه گفتگوی دوستانه است برای گرفتن جواب یه سری سوالات که برای خودم و دیگران شاید مطرح باشه....

 

خودتون رو معرفی کنید.

نگین بینش هستم، فارغ التحصیل رشته مهندسی محیط زیست-منابع آب از دانشگاه تهران؛ و در حال حاضر محقق پسادکترای یکی از دانشگاه های جنوب ایتالیا

 

اصالتاً اهل کجائید؟

راستش نمیتونم بگم دقیقاً اهل کدوم شهرم. توضیحات رو میگم، قضاوت با خودتون..

من متولد کرمانشاهم زمانی که خونه مون اهواز بود. در واقع بعضی فامیلامون کرمانشاه بودند و ما هم گاهی پیششون بودیم. اواخر زمان جنگ رفتیم یه سری استانهای اطراف خوزستان که بمباران کمتر بود نسبت به اهواز و چند سالی اونجا بودیم و بعدش اومدیم کرمانشاه. خونه اصلیمون تهرانه (البته هیچ وقت اونجا زندگی نکردیم) و همیشه خانوادگی بین تهران و کرمانشاه در رفت آمد بودیم. مادرم کرمانشاهی هستند، پدرم خوزستانی. مادربزرگ ها و پدربزرگ هام بعضی ترک زنجانند و بعضی لر هستند و گویا بعضی همدانی و کرمانشاهی (تا جایی که اطلاع دارم، چون خیلی دقیق نمیشم تو اینجور مسائل). خواهر و برادرم هم متولد همون خوزستان و استانهای جنوب غربی هستند. کلاً ما تقربیاً همه جا هم فامیل داریم، از تهران و شیراز و زنجان گرفته تا خوزستان و کرمانشاه و غیره.

واقعاً برای من این مسائل زیاد مطرح نیست که ببینم کجایی ام، چون فرقی نمیکنه مگر اینکه کسی همون جایی که متولد شده، بزرگ شده باشه و شخصیتش اونجا شکل گرفته باشه و به عبارتی، فرهنگ اونجا رو به خودش گرفته باشه و اونجا احساس راحتی و مالکیت بهش دست بده که برای من چنین حالتی برای هیچ شهری وجود نداره.. اگر بخوام بگم کجا راحتم، مسلماً اون شهری خواهد بود که مثل خودمون یه فرهنگ مخلوطی داشته باشه، و اون تهرانه.. ما کلاً یه فرهنگ خود ساخته منحصر به فرد داریم که کاملاً شخصیه و حتی به سایر اعضای خانواده و فامیل هم شباهت نداره.. در واقع به سزاست اگر بگم که "همه جای ایران سرای من است"..

کلاً محل زندگی من جاییه که دانشگاهم اونجا باشه، و اگه از این جهت نگاه کنیم، حدود 7 سال تهران و 6 سال کرمانشاه بودم..

 

حالا که از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شدی، نظرت راجع به تحصیل در ایران چیه؟

ببین من دانشگاه های خوب ایران رو خیلی قبول دارم، به نظرم تا دوره ارشد که دانشگاه های خوب ایران واقعاً عالی اند. اما برای دکترا یه اشکالاتی به سیستم پژوهشی ما وارده (استثنائاً چند مورد خوب هم داریم البته) که به نظر من ریشه تمام این اشکالات، به "تمام وقت" نبودن دانشجوی دکترا و پژوهشگران و سایر عوامل تولید علم بر میگرده.. برای من تمام وقت بودن در دوره دکترا خیلی مهم بود و از محیط کار بیرون اومدم که تمام وقت دانشگاه باشم.. 

 

مهندسی آب دانشگاه تهران، طبق برخی آمارهای موجود، قوی ترین هم هست در بین کل دانشگاه های کشور.. 

من این رشته و دانشگاه و حتی دانشکده رو آگاهانه انتخاب کردم، میتونستم برم شریف یا رشته قبلی خودم رو (که سازه هیدرولیکی بود) ادامه بدم. اما به دلایلی برام مهم بود توی دانشکده قبلی خودم (یعنی همین دانشکده محیط زیست) و دقیقاً رشته مهندسی محیط زیست-منابع آب باشم.. وقتی از ارشد دانشگاه تهران فارغ التحصیل شدم، پذیرش یکی از دانشگاه های آمریکا رو نصفه نیمه داشتم (چون رشته مون دکترا نداشت)، اما همونطور که گفتم، به دلایلی برام مهم بود که توی دانشگاه تهران دکترا بخونم، یه مدت چند جا کار مرتبط با رشته مون رو انجام دادم (یه پروژه سازمان ملل و یه چند سالی تدریس و مدیر گروهی دانشگاه علمی کاربردی) و بعد که دیدم رشته ما حالا حالاها در مقطع دکترا ارائه نخواهد شد، در رشته بغل دستمیون برگشتم به دانشگاه تهران..

 

سازه های هیدرولیکی رو چه دانشگاهی خوندید؟

دانشگاه رازی، چون اون زمان دانشگاه علمی کاربردی کرمانشاه مدیرگروه و مدرس تمام وقت بودم و میخواستم همون دانشگاه شهر محل کارم این دو سال رو بگذرونم..


چرا ایتالیا رو انتخاب کردی؟

من چهار تا معیار اصلی داشتم برای شروع دوره پژوهشی بعد از دکترا: اول اینکه پروژه مرتبط با کار دکترام باشه..، ثانیاً استاد پروژه سایتیشن و نتوورکینگ نسبتاً بالایی داشته باشه..، سوم اینکه حتماً ایتالیا باشه.. و چهارم اینکه دانشگاهش کنار دریای ایتالیا باشه.. جاهای مختلفی امکان انتخاب داشتم که با توجه به این 4 موردی که گفتم، نهایتاً جنوب ایتالیا رو انتخاب کردم.. قبلاً یه سفر دو روزه به ایتالیا داشتم و میخواستم دوباره تجربه ش کنم..

 

یه مقدار از روش درسی تون بگید..

درس برای من همیشه توی زندگی در اولویت بوده و همواره توی مسابقات علمی و آزمون های مختلفی که در مقاطع مختلف تحصیلی برگزار می‌شد، رتبه اول بودم.. اما همیشه یک دهم دوستان و رقبام درس میخوندم.. کلاً کمیت مطالعه برای من به اندازه کیفیت مطرح نبوده و اتفاقاً من و بعضی دوستانم همیشه برامون مهم بود که در عین اینکه درسها رو در کمترین زمان ممکن تموم کنیم، بالاترین نمره ها رو هم بگیریم و به نوعی برامون مهم بود که به خودمون ثابت کنیم که نابغه ایم.. من برای هیچ کنکوری آنچنان چیزی نخوندم (اگه فقط یک دور منابع رو میخوندم، رتبه 1 تمام کنکورها بودم..). برای کنکور دکترا میشه گفت فقط چند روز وقت گذاشتم..، چون منابعی نداشتم و حوصله هم نداشتم که برم منابع رو گیر بیارم.. برای ارشد هم شاید کمتر از 1 ماه وقت گذاشتم و برای کنکور کارشناسی هم فقط درس زبان انگلیسی رو که علاقه داشتم چند دور خوندم و  سایر دروس رو با اطلاعات عمومی جواب دادم.. در واقع همیشه انگار میخواستم بدونم بدون خوندن تا چه اندازه میتونم موفق باشم و ببینم اطلاعات عمومیم از آموخته های پیشینم چقدره..

 

ممنون از وقتی که در اختیار ما گذاشتید. با آرزوی موفقیت..

خواهش میکنم، شما هم موفق باشید.

این فاصله تا مسیر نرمال زندگی.......
ما را در سایت این فاصله تا مسیر نرمال زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cjustbequickf بازدید : 115 تاريخ : يکشنبه 23 آذر 1399 ساعت: 1:21